×
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب ششم » داستانِ زن دیبا فروش و کفشگر
مرد که فردوس دید، کی نگرد خاکدان
و آنک بدریا رسید ، کی طلبد پارگین
مهره نگر، گو مباش افعیِ مردمگزای
نافه طلب، گومباش آهویِ صحرانشین
![سعدالدین وراوینی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/varavini.gif)
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب نهم » اتّصال آزادچهره بخدمتِ پادشاه و مکالماتی که میان ایشان رفت
ای که ز انصافِ تو صورتِ منقارِ کبک
صورتِ مقراض شد بر پر و بال عقاب
عقل ندارد شگفت گر شود از عدلِ تو
دانهٔ انجیر رز ، دامِ گلویِ غراب
![سعدالدین وراوینی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/varavini.gif)