گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴۱

 

که حد دارد تواند شد طرف با حسن بیباکش ؟

که با آن سرکشی چون سایه باشد سرو در خاکش

نمی دانم به چشم خیره شبنم چه میسازد

گل رویی که نتوان از لطافت کرد ادراکش

به خون یک جهان عاشق چه خواهد کرد، حیرانم

[...]

صائب تبریزی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

نه از پیوند هر آلوده دامانی بود باکش

همین ترسد ز من آلوده گردد دامن پاکش

نیابی هرگز آسایش گرت هر کشته‌ای خواهد

که از راه وفا یک بار آیی بر سر خاکش

گهی از خار خار سینهٔ چاکم شود آگه

[...]

سحاب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode