بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۷
غبار هوش توفان دارد ای مستی جنون تازی
بهار شوق خار اندوده است ای شعله پروازی
نمیدانم به غیر از عذر استغنا چه میخواهم
گدای بینیازم بر در دل دارم آوازی
خیالش در نظر خمیازهٔ بالیدنی دارد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۸
نمیباشد دل مایوس بیکیفیت نازی
پری زین بزم دور است، ای شکست شیشه آوازی
به تسکین دل بیتاب ما عمریست میخندد
شرر خو لعبتی در خانمانها آتش اندازی
به یاد نیستی رفتیم از افسون خود رایی
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱
خرامان بود در دامان کوهی کبک طنازی
که ناگه از هوا آمد صدای بال شهبازی
دلش در بر تپان شد رفت قوت از پر و بالش
نه پای رفتنش از بیم جان نه بال پروازی
ز بیتابی نهان شد در پس سنگی وزین غافل
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲
امیرا همتی داری که دریا را خجل سازی
بدان دایم دل مردم بدست آری تو بنوازی
کجا کاندر صف هیجا قد مردی برافرازی
کمان چاچیان گیری حسام هندوان بازی
درون سنگ بشکافی روان کوه بگدازی
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱ - سیهچشمان شیرازی
دل و جانی که دربردم من از ترکان قفقازی
به شوخی میبرند از من سیهچشمان شیرازی
من آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم
تو آهووَش چنان شوخی که با من میکنی بازی
بیا این نرد عشق آخری را با خدا بازیم
[...]