گنجور

میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸

 

به مجلس تا نگردد شرمسار از عهد خود با من

ز بیرون بازگردم چون بد من در میان باشد

مرا از هیبت روز قیامت چند ترسانی؟

چو یار از یار دور افتد، قیامت آن زمان باشد

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۰

 

بسی خشنود می‌آید به سویم قاصدش، گویا

که غیر از نامه، حرفی از زبان یار هم دارد

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳

 

به بالین تو آن عیسی نفس می‌آید ای میلی

که از شوق قدومش، مرده صدساله برخیزد

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۸

 

نه صبح وصل در آیینهٔ روی تو حیرانم

که از بی‌طالعی در انتظار شام هجرانم

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۴

 

ز هر نوعی که خاطرخواه او بود آن‌چنان کردم

که تا با خود به رغم دشمنانش مهربان کردم

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷

 

هزاران آه ازان خواری، که چون می‌راندی از بزمم

به امید شفاعت، جانب اغیار می‌دیدم

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۹

 

پس از عمری که در بزم وصالش جای خود بینم

به عمدا کس فرستد تا کند آوازم از بیرون

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۲

 

محبت ز اضطراب دل، پشیمانی کشید از من

گر از من راست پرسی، عشق روز خوش ندید از من

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۷

 

شبم را نیست امید سحر در فرقت ماهی

نسیم آه سردم در غلط می‌افکند گاهی

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۸

 

زمانی دردلم صد بار می‌آیی، نمی‌دانم

فریبم می‌دهی،‌ یا ناز و استغنا نمی‌دانی

میلی
 
 
sunny dark_mode