گنجور

 
۱
۲
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲

 

همه شب گرد شمع خویش بی‌پروانه می‌گردم

رخ چون ماه او می‌بینم و دیوانه می‌گردم

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳

 

چو نتوانم که در بزم تو بی‌موجب درون آیم

شوم دیوانه تا آبی برون بهر تماشایم

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۵

 

اگر عکس تو افتد ای صنم در پرده مستان را

صراحی لعبت چینی نماید می‌پرستان را

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۶

 

دمی کز تن جدا سازد سرم تیغ جفای تو

تن زارم روان در سجده افتد پیش پای تو

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۸

 

تو در خوابی و من گرد سرت در ناله و زاری

چه چشمست اینکه ریزد خون من در خواب و بیداری

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۳

 

بتان با هم حکایت‌های شیرین بر زبان دارند

به شکل طوطیان دایم شکرها در دهان دارند

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۶

 

نماید تیره‌گون آیینهٔ بی‌روی نکوی او

مگر عکس جمالش آورد رنگی بروی او

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۷

 

چراغ خلوتم ای باد کشتی بی‌محل امشب

عجب گر درنمی‌گیرد مرا خواب اجل امشب

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۸

 

بمیرم، چند بر مقصود بخت واژگون باشم

ز من معشوق سامان جوید و من در جنون باشم

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۹

 

به دور لاله چون ابر بهاران رو به صحرا کن

شراب ارغوانی نوش و عالم را تماشا کن

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۱

 

ز غم می سوزم و یک لحظه آرامی نمی بینم

سر آمد عمر و این غم را سرانجامی نمی بینم

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۲

 

چو مجنون گر به صحرا افتم از شوق رخت روزی

به جز خورشید بر بالین نبینم هیچ دلسوزی

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۳

 

به غیر از مه ندارد کس خبر از ناله و آهم

که او در وادی هجر تو شب‌ها بود همراهم

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۷

 

ز پیش چشم گریان عزم رفتن چون کند یارم

ز جان خود کنم قطع نظر وز دیده خون بارم

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۸

 

چنان در مجلس می عشوهٔ ساقی کند مستم

که بی‌خود افتم و ماند چو صورت جام در دستم

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۹

 

چو شب ظلمت شود در کوی او از دود آه من

بود هر شمع سبز از مجلس او خضر راه من

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۱

 

ز راه آن حرم گردی چو در پیراهنم گیرد

روان هر ذره از بهر زیارت دامنم گیرد

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۵

 

چو میرم شمع من گر بر مزارم پرتو اندازد

فلک هر ذره از خاک مرا پروانه‌ای سازد

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۶

 

خوش آن ساعت که در آیینه می‌دیدیم ترا ای ماه

تو هردم جلوه می‌کردی و من هم می‌کشیدم آه

۱ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴۰

 

مده ساقی پیاپی جام و بیهوشم مساز امشب

شدم من از رخت محروم چون دوشم مساز امشب

۱ بیت
بابافغانی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۱