گنجور

کسایی » دیوان اشعار » می و ماه و مریخ

 

به جام اندر تو پنداری روان است

و لیکن گر روان دانی روانی

به ماهی ماند ، آبستن به مریخ

بزاید ، چون فراز لب رسانی

کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » بخشندگی ممدوح

 

کفت گویی که کان گوهرستی

کزو دایم کنی گوهر فشانی

چو جانت از جود و رادی کرد یزدان

تو بیجان زنده بودن کی توانی ؟

کسایی
 

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۱۶

 

هزار آوا همی بر گل سراید

بسان عاشقان بر روی دلدار

کسایی
 

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۱۸

 

بر آمد ابر پیریت از بن گوش

مکن پرواز گرد رود و بِگماز

کسایی
 

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۳۹

 

خراس و آخر و خُنبه ببردند

نبود از چنگشان بس چیز پنهان

کسایی