گنجور

رشحه » شمارهٔ ۱۳ - از یک غزل

 

ز هر مژگان کند صد رخنه در دل

که بگشاید به روی خود دری چند

چو من کی با تو باشد عشق اغیار

نیاید کار عیسی از خری چند

خراب از اوست شهر جهان و دل بین

[...]

۳ بیت
رشحه
 

رشحه » شمارهٔ ۱۹ - مطلع یک غزل

 

شب و روز من آن داند که دیده است

پریشان زلف او را بر بناگوش

ندارم عقل در کف ای خوشا دی

ندارم هوش در سر ای خوشا دوش

نگه می‌کردی و می‌بردیم عقل

[...]

۴ بیت
رشحه
 

رشحه » شمارهٔ ۲۹ - نامشخص

 

پی وصل تو ما را زور و زر نیست

نگاه حسرتی داریم و آهی

به مقصد پی برم کی رشحه چون نیست

به غیر از بخت گمره، خضر راهی

۲ بیت
رشحه