گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۰

 

ز گشت مست رسید و به هوش خویش نبود

دلم ز صبر بسی لاف زد، ولیش نبود

زدند راه دلم آهوان بی انصاف

که از هزار خدنگش یکی به کیش نبود

به صد هزار دلش عاشقان خریدارند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode