گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۲

 

که دم زند ز من و مادمی‌ که ما تو نباشی

به این غرور که ماییم از کجا تو نباشی

نفس چو صبح زدن بی‌حضور مهر نشاید

چه زندگیست ‌کسی را که آشنا تو نباشی

ازل به یاد که باشد، ابد دل‌ که خراشد

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode