گنجور

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

بلفظ و فضل تو نازد همی دوات و قلم

بپای و دست تو بالد همی رکاب و عنان

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

ز چیرگی چه سنان پیش دست تو چه قلم

ز پردلی چه قلم پیش روی تو چه عنان

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

هزار کار فرو بسته وز تو یک تدبیر

هزار عالم آشفته وز تو یک فرمان

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

ره مروت و دادی و نیستی ملت

در هدایت و عقلی و نیستی ایمان

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

نه بر زمین چو تو بنمود پیکری گردون

نه در گهر چو تو بنگاشت صورتی یزدان

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

ایا زمانۀ آزادگی زمانۀ تو

تویی پناه مر آزاده را ز صرف زمان

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

مرا روانی و تیزی ز طبع و لفظ بکاست

از آن سپس که بدم طبع تیز و لفظ روان

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

مثال طبع چو کان آمد و سخن گوهر

اگر طلب نکنندش بماند اندر کان

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

چو در رکاب تو این یک سفر بسر بردم

زمن گسسته شود دست سختی حدثان

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

بنام فرخ تو قصه ای تمام کنم

که تا بحشر معانی ازو دهند نشان

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

دلیل قوت طبع مرا درین معنی

بس آن کتاب که من گفته ام ، بخواه و بخوان

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

کسی که راه کژ اندر سخن چنان راند

چو راه راست بود جادویی کند ببیان

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

همیشه تا نه خزانیست در بهار چمن

مدام تا نه بهاریست در خزان بستان

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

خزان ناصح جاهت مباد جز که بهار

بهار حاسد بختت مباد جز که خزان

ازرقی هروی
 
 
۱
۲
۳