گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶

 

زلال خضر کزان تشنه ماند اسکندر

ببین که گشته روان در کنار بحر خزر

هر آنچه جست سکندر درون تاریکی

بروشنی شده ما را نصیب خوش بنگر

بیا که چشمه آب حیات و نهر بقا

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳

 

چو مرد بست بفرمان کردگار کمر

هرآنچه خواهد او را عطا کند داور

بمال و بخت و جوانی و زور غره مشو

که ناتوانی در پنجه قضا و قدر

که می بخواهد روزی ترا بخواب کند

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

هزار و سیصد و سی و سه سال کرده گذر

ز عام هجرت فخر انام و خیر و بشر

به ناف هفته و روز ششم ز عشر سوم

ز غره ششمین از شهور و دور قمر

شدم به محضر میر اجل سفیرکبیر

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۴۴ - و به نستعین و نستمد

 

امی، صحابه سیل آسمان، و غبرا تر

پلاس جای و پارادی جنان سقز آنفر

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۴۴ - و به نستعین و نستمد

 

شوال اسب بود موله بغل و شامه شتر

جرس گرله و سل زین و مرگ باشد مر

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۴۴ - و به نستعین و نستمد

 

دروغ باشد مانسنژووتر دان امپر

دینی حقیق و پرنه بکیر و آهن فر

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۴۴ - و به نستعین و نستمد

 

کت دمای، زره باشد ارنمان زیور

حسام قاطع سبر است و بوکلیه اسپر

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۴۴ - و به نستعین و نستمد

 

غزال شوری مرس است خوی وتر، مویور

چو شان مزرعه و برزگر مواستر

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۴۴ - و به نستعین و نستمد

 

پلاس درم، صف رزم و نامه باشد لتر

س، مرد ابله و بت چکمه است و هستی اثر

ادیب الممالک
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۸۳ - نوای مزدور

 

ز خوی فشانی من لعل خاتم والی

ز اشک کودک من گوهر ستام امیر

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۸۳ - نوای مزدور

 

ز خون من چو زلو فربهی کلیسا را

بزور بازوی من دست سلطنت همه گیر

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۸۳ - نوای مزدور

 

ز مزد بندهٔ کرپاس پوش محنت کش

نصیب خواجهٔ ناکرده کار رخت حریر

اقبال لاهوری
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶ - فتح الفتوح

 

مکن حدیث سکندر که اندرین کشور

«‌فسانه گشت وکهن شد حدیث اسکندر»

جوان چو آید باطل شود فسانهٔ پیر

عیان چو آید ویران شود بنای خبر

خبرگزافه بود گوش برگزافه منه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۳ - کناره گیری از وزارت و شکایت از دوست

 

حدیث عهد و وفا شد فسانه درکشور

زکس درستی عهد و وفا مجوی دگر

به کارنامهٔ من بین و نیک عبرت گیر

که کارنامهٔ احرار هست پر ز عبر

من آن کسم که چهل ساله خدمتم باشد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۹۱ - ماده تاریخ بنای هنرستان دختران زردشتیان

 

به عهد شاه محمدرضا که بر سر او

گرفته طالع بیدار چتر فتح و ظفر

در آن زمان که ز تدبیر و اهتمام قوام

تهی ز لشکر بیگانه گشت این کشور

به سعی و همت زردشتیان ایرانی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - گفت‌وگوی دو شاه

 

اگر دو روز دگر صبرکرده بودی تو

هزار فایده و بهره برده بردی تر

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۶۷ - تاریخ سنهٔ مجاعه

 

ورود عید که غم میزدود از دلها

کنون فزاید ما را بغم غم دیگر

چگونه عیدی عیدی که جای جامهٔ عید

نمود دست اجل خلق را کفن در بر

چگونه عیدی عیدی چنان گران مقدم

[...]

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۳ - تابلوی دوم: روز مرگ مریم

 

بهار سبز به پاییز زرد شد منجر

نشسته‌ام من و از وضع روزگار پکر

به سان بیرق خم، سرو آیدم به نظر

شدست بیشه، پر از بانگ غلغل منکر

ز کوهپایه همی خرمی، نموده سفر

[...]

میرزاده عشقی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۱۹ - کیفر بی هنر

 

بخویش، هیمه گه سوختن بزاری گفت

که ای دریغ، مرا ریشه سوخت زین آذر

همیشه سر بفلک داشتیم در بستان

کنون چه رفت که ما را نه ساق ماند و نه سر

خوش آنزمان که مرا نیز بود جایگهی

[...]

پروین اعتصامی
 
 
۱
۳۲
۳۳
۳۴
sunny dark_mode