گنجور

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴

 

ز جان گذشتم و جانان شدم نشسته نشسته

برون ز عالم امکان شدم نشسته نشسته

ز بار کلفت و غم همچو پای خواب آلود

نهان به گوشهٔ دامان شدم نشسته نشسته

ز بسکه تشنهٔ لعل لب بتان گشتم

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode