سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱
مَتیٰ حَلَلْتَ بِشیراز یا نَسیمَ الصُّبْح
خُذِ الْکِتابَ وَ بَلِّغْ سَلامیَ الْأَحْباب
اگر چه صبرِ من از روی دوست ممکن نیست
همی کنم به ضرورت، چو صبرِ ماهی از آب
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۰
تو آن نهای که به جور از تو روی برپیچند
گناه تست و من استادهام به استغفار
مرا غبار تو هرگز اثر کند در دل
که خاکپای توام؟ خاک را چه غم ز غبار؟
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۱
بس ای غلام بدیعالجمال شیرینکار
که سوز عشق تو انداخت در جهان آتش
به نفط گنده چه حاجت که بر دهان گیری
تو را خود از لب لعلست در دهان آتش
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۳
مرا به صورت شاهد نظر حلال بود
که هرچه مینگرم شاهدست در نظرم
دو چشم در سر هر کس نهادهاند ولی
تو نقش بینی و من نقشبند مینگرم
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۵ - تو از سنگ سختتری!
هزار بوسه دهد بتپرست بر سنگی
که ضر و نفع محالست ازو نشان دادن
تو بت! ز سنگ نهای بل ز سنگ سختتری
که بر دهان تو بوسی نمیتوان دادن!
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۶ - از او بپرس!
کسی ملامتم از عشق روی او میکرد
که خیره چند شتابی به خون خود خوردن؟
ازو بپرس که دارد اسیر بر فتراک
ز من مپرس که دارم کمند در گردن
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۸ - سیه گلیم
بر آن گلیم سیاهم حسد همی آید
که هست در بر سیمین چون صنوبر او
گلیم بین که در آن بر، چه عیش میراند
سیه گلیمی من بین که دورم از بر او