گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

کمان ناز به زه نازنین سوار من آمد

شکار دوست بت آدمی شکار من آمد

جهان دل و جان می‌رود به باد که دیگر

جهان بهم زده سلطان کامکار من آمد

چو افتاب که از ابر ناگهان بدر آید

[...]

محتشم کاشانی
 
 
sunny dark_mode