گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۸

 

خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بماند

دو دیده در ره آن سرو گلعذار بماند

شرابها که کشیدم به روی ساقی خویش

برفت از سر و درد سر و خمار بماند

چراش سیر ندیدم که زود گشتم مست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode