کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۳
خواهیم نقد جان و سر در پای جانان ریختن
بر خاک کویش خون و اشک از چشم گریان ریختن
هر گرد دردی کز ره سوداش گرد آورد جان
در خاک هم نتوانم آن از دامن جان ریختن
مجروح نیر غمزه را گفتی ز لب سازم دوا
سودی نمی دارد نمک بر زخم پیکان ریختن
بر خوان حسن خود نکو کردی پریشان […]
