گنجور

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶

 

آمد خیالش دوشم در آغوش

بگرفت تنگم رفتم من از هوش

هشیار گشتم دیدم جمالی

کز دیدنش عقل گشت مدهوش

گفتم میم ده تا مست گردم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷

 

دل برد از من ترک قباپوش

بسته کمر من در خیل هندوش

از حد چو بگذشت ایام هجرش

در خفیه رفتم تا بر سر کوش

گفتم وصالت گفتا رخ دوست

[...]

فیض کاشانی
 
 
sunny dark_mode