گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲

 

صورت نبندد ای صنم، بی زلف تو آرام دل

دل فتنه شد بر زلف تو، ای فتنهٔ ایام دل

ای جان به مولای تو، دل غرقهٔ دریای تو

دیری است تا سودای تو، بگرفت هفت اندام دل

تا جان به عشقت بنده شد، زین بندگی تابنده شد

[...]

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۳

 

ای تو ولی احسان دل ای حسن رویت دام دل

ای از کرم پرسان دل وی پرسشت آرام دل

ما زنده از اکرام تو ای هر دو عالم رام تو

وی از حیات نام تو جانی گرفته نام دل

بر گرد تن دل حلقه شد تن با دلم همخرقه شد

[...]

مولانا