×
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۴
شب از حملۀ روز گردد ستوه
شود پرّ زاغش چو پرّ خروه
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۵
بفرمود تا آسنستان پگاه
بیامد بنزدیک رخشنده ماه
بدو داد فرخنده دخترش را
بگوهر بیاراست اخترش را
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۶
نشستند بر گاه ، ماه شاه
چه نیکو بود گاه را شاه و ماه
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۷
گرانمایه کاری بفرّ و شکوه
برفت و شدند آن بآیین گروه
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۸
کف یوز پر مغز آهو بره
همه چنگ شاهین دل گودره
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۹
نه از خواب و از خورد بودش مزه
نه بگسست از چشم او نایزه
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹۰
فلاطوس برگشت و آمد براه
بر حجرۀ وامق نیکخواه
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹۱
پدر داده بودش گه کودکی
به آذار طوس آن حکیم ذکی
به مرگ خداوندش آذار طوس
تبه کرد مر خویشتن بر فسوس
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹۲
ز جوی خورا به چه کمتر بگوی
که بسیار گردد بیکبار اوی
بیابان از آن آب دریا شود
که ابر از بخارش ببالا شود
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹۳
درو آب چشمه ، در او آب جوی
که رنجه نبودی درو آب جوی
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹۴
چنان دان که این هیکل از پهلوی
بود نام بتخانه ار بشنوی
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹۵
لب بخت پیروز را خنده ای
مرا نیز مرو ای فرخنده ای