گنجور

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۳

 

مشو هیچ با مرد بدچشم یار

که بدچشم مردم نیاید به کار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۴

 

به رشکاوران هیچ منمای زر

بپرهیز از سیزک بی‌هنر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۵

 

چو پیدا شدت نزد شاهان فروغ

نگر تا نگویی بدیشان دروغ

سخن جز به آیین دانش مگوی

که نزد شهان باشدت آبروی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۶

 

مکن گوش هرگز به مرد دروغ

که در گفته‌هایش نبینی فروغ

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۷

 

به بادافره اندر مشو تند و تیز

کسی را به گیتی میازار نیز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۸، ۲۹

 

مشو در خورش باکسان هم‌نبرد

دل میزبان را میاور به درد

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۳۰

 

به بیگاه کوشش مکن بهر جاه

که جاه است بسته به هنگام و گاه

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۳۱

 

همان زیرک و مرد آزادچهر

سخن پرس و پیش آر آواز نرم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۳۲

 

شوی چون به پیکار جنگاوران

نگر تا نباشدت بار گران

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۳۳‌

 

ز دارای کین‌توز دوری گزین

همان به که نشناسدت مرد کین

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۳۴

 

سخنگوی داننده را دوست گیر

بپرهیز از خشم مرد دبیر

مزن پنجه با مرد دانش‌پژوه

مهل تات دشمن شوند این گروه

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۳۵‌

 

مکن راز با مردم یاوه کوی

که رازت پراکنده سازد به کوی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۳۶

 

بر مرد داننده خاموش باش

سخن‌ پرس‌ و دیگر همه گوش‌ باش

خردمند استاده در پیشگاه

نگر تا چه گوید به بیگاه و گاه

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۳۷

 

دلت را ز نیکو سخن ده فروغ

میالای هرگز دهان از دروغ

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۳۸

 

اگر وام خواهی ز یاران بخواه

ز بی‌شرم زر خواستن نیست راه

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۳۹

 

کسی کش به چیز تو چشمست تیز

گروگان منه در برش هیچ چیز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۴۰

 

ز سوگند خوردن ‌سخن کاستست

مخور گر دروغ‌ است‌ اگر راستست

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۴۱

 

چو برکتخدایی ببستی میان

نخستین هزینه بنه در میان

که گر بی‌هزینه بخواهی بیوک

دوشنبه بود سور وآدینه سوگ

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۴۲

 

پس آنگه خود از بهر خود خواه‌زن

به‌دلخواه بگزبن یکی شاه زن

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۴۳

 

گرت خواسته باشد اندر کمر

نخست آب‌ورز و زمینی بخر

کزان ورز اگر هیچ ناید به‌ دست

بن و بیخ باری بجای خود است

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲
۳
۴
۶
sunny dark_mode