×
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
دل و دین بتی نامسلمان گرفت
بیک عشوهٔ کشور جان گرفت
بت سبزوار از خط سبزه وار
بخد خور آسا خراسان گرفت
ز پیکان او یافت حظی دلم را
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
مه آیینه داری است از طلعتش
قیامت نموداری از قامتش
صفای ارم نزهت باغ خلد
همه مستعار است از صفوتش
ملیحان و کان ملاحت تمام
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
علی صدغ لیلی تهب النسیم
از این غصه دل اوفتاده دو نیم
هر آنکس که چشم ترا دید و گفت
الا ان هذا لسحر عظیم
رقیبش بما بر سر خشم بود
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹
فلک گشته سرگشتهٔ کوی او
بود روی عالم همه سوی او
همی می رسد بر مشام دلم
ز گل خاصه از اهل دل بوی او
مه و مهر بین بر کمیت فلک
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » ساقی نامه » شمارهٔ ۱ - ساقینامه
دیگر بارم افتاده شوری بسر
بجانم شده آتشی شعله ور
که دستار تقوی ز سرافکنم
ز پاکندهٔ نام را بشکنم
ملولم از این خرقه و طیلسان
[...]