گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵

 

کسی میوهٔ غم ز باغم نَخُورد

که حسرت به عیش و فراغم نخورد

نیاسودم از خوردن غم، دمی

که اندیشهٔ غم دماغم نخورد

دو صد شیشهٔ خون از دماغم چکید

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲

 

میان دعا بر دل شب مزن

ز لب ناله برچین و یا رب مزن

مزن لاف اسلام، اگر می زنی

چو ملزم بر آنی به مشرب مزن

به جولان خود هم مزن خنده ای

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶

 

صنم گفتم دلا جان تازه کردی

مبارک باد، ایمان تازه کردی

به کاوش تیز کردی ناخن ناز

دلم را جوش افغان تازه کردی

نه کشتی و نه نوح، ای گریهٔ شوق

[...]

عرفی
 

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقی نامه

 

بیا ساقی آن تشنگی را بسنج

پس از آرزوی دل ما مرنج

که مستیم و ترک ادب میکنیم

ز جام تو بوسی طلب میکنیم

بده ساقی آن باده جام سوز

[...]

عرفی