گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۹

 

زلف گرد زنخش دوش که گمره شده بود

ای بسا تشنه کزان رشته فرا چه شده بود

غم زهر سوی در آمد که ز آمد شد باد

دل ویران مرا هر طرفی ره شده بود

هم دران روز دلم زد که به ملک حسنش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode