گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳

 

دوش باد سحری زلف تو می افشانید

جان بدر میشد از آن حلقه که می جنبانید

بافت بوی تو و چون زلف تو گردیده بسر

آنکه در مجلس ما مجمره می گردانید

وعظ در مجلسیان هیچ نمی کرد اثر

[...]

کمال خجندی
 
 
sunny dark_mode