اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱
سینه ای داده ام به تیغ جفا
جگر از چاک کرده ام پیدا
عیش وصلت قوام باده شوق
دل ندانم ز دست و سر از پا
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۹۴
پی گم گشتگی ستاره ماست
بال عنقا کلید چاره ماست
در دل آن چشم مست می گذرد
اول مستی گذاره ماست
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۹۵
محبت خانه زاد سینه ماست
خموشی همدم دیرینه ماست
ز جوی سینه صافی می خورد آب
فراموشی که تیغ کینه ماست
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۹۹
یاد روی تو نور چشم من است
آب آیینه آتش چمن است
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۰۵
ضعف بازوی من کمان من است
دل جان سخت من نشان من است
می خورد خون دل ولی شب و روز
قسم ته دلیش جان من است؟
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۵۳
دل ما سوخت دود گلخن کیست
پر ز خون شد بهار گلشن کیست
آه بلبل چراغ خلوت ما
نکهت گل نسیم دامن کیست
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۶
یار با ما سر وفا دارد
نگهش رنگ آشنا دارد
هر چه بینم ز دوست خالی نیست
چقدرها زمین صفا دارد
بخت اگر یار من شود بینم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲۵
سیرگل زیر پیرهن دارد
جان آیینه در بدن دارد
دل پیمان شکن مبارک باد
عشق پیمان دلشکن دارد
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳۵
دل دشمن نصیحتی دارد
چشم بیگانه الفتی دارد
خبر از مستی و خمارش نیست
میگساری فراغتی دارد
دل دیوانه بی تماشا نیست
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸۴
چند منعم ز کوی یار کنید
حیرتم را یکی هزار کنید
دست مستانه را برافشانید
آستین دامن بهار کنید
گریه تخم شرار می کارد
[...]