×
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۱
یارِ ما ولوله در عالمِ راز اندازد
گر نقابی که برانداخته باز اندازد
خوشش آن قامت و بالا که خود استادِ ازل
کسوتِ حسن به بالایِ دراز اندازد
ساقیا باده دمادم ده و با چنگی گوی
[...]
۱۰ بیت