گنجور

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱۱

 

عید شاداب درختیست که تا سال دگر

از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر

بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ

بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر

زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

طرب افزای بهار آمد و نوروز رسید

باز باید شد بر راه طرب پیش بهار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

مطرب از رامش چون زهره نباید پرداخت

ساقی از گردش چون چشم نشاید بی کار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

شب و روز از می و شادی و سماع دلبر

نبود خوب تهی دست و دل و گوش و کنار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

خاصه نوروز مرا گفت که اندر سفرست

این پیام از من در مجلس صاحب بگزار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

که بهار آمد و از بهر عروسان چمن

با خود آورد بسی مرسله و تاج و سوار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

همچو ملک از سر کلک تو جهان از پی او

هر زمان بینی آراسته تر کرده شعار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

گاه در جلوه بگردند عروسان چمن

گاه در پرده بخندند بتان گلزار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

دامن برقع هر لاله براندازد باد

گوشۀ هودج هر غنچه فرو گیرد خار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

افسر خویش مکلل کند اکنون گلبن

کمر خویش مرصع کند اکنون کهسار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

لاله را قیمت و مقدار نباشد پس ازین

که ز بس لاله ستان بر شد از وی مقدار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

تا تویی بادۀ گلرنگ نباشی زین پس

تا تو یک ساعت بی جام نباشی هشیار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

ورت از بلبل خیزد هوس این روزی چند

گوش زی نغمۀ این بلبل خوش الحان دار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

بلبل بی پر و منقار ولیکن دمساز

ساق او بی پر و از تارک کرده منقار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

آن کمانیست که بر حلق و سرین وزانوش

ساخته در هم تیر و هدفست و سوفار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

آن نزاریست شده پوست بر اندامش خشک

شاید ار خشک شود پوست بر اندام نزار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

اوست آن الکن با معنی و لفظ بی حد

اوست آن اصلع با طره و زلف بسیار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

سخن از لفظ و زبان گوید چون خواهد گفت

هر زبانی را باید که شود لفظی یار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

دل او تافته مانندۀ زلفین ویست

ورنه چون زلف بتان دلش چرا باشد تار ؟

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

همه اندام زبانست و بدین گونه بود

هر زبانی را در مدحت صاحب گفتار

ازرقی هروی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode