گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۸

 

دید در خواب که بر وضع جهان می خندد

شد جنون عاقل و دیوانه همان می خندد

دل پاک از من و کالای جهانی تزویر

نور این ماه به سامان کتان می خندد

دیده خجلت کشد از منع دل دور اندیش

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode