گنجور

سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق

 

آن نه رویی ست که من وصف جمالش دانم

این حدیث از دگری پرس که من حیرانم

سعدی
 

سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق

 

سالک راه خدا پادشه ملک سخن

ای ز الفاظ تو آفاق پر از درّ یتیم

اختر سعدی و عالم ز فروغ تو منیر

واضع عقلی و گیتی ز نظیر تو عقیم

پیش اشعار تو شعر دگران را چه محل

[...]

سعدی
 

سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه

 

ای که پرسیدی‌ام از حال بنی‌آدم و دیو

من جوابیت بگویم که دل از کف ببرد

دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند

آدمی‌زاده نگه دار که مصحف ببرد

سعدی