گنجور

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱

 

چون خیال وصل جانان هست سودای محال

جان شیدایم ز وصلش گشت قانع با خیال

تا ز هستی هست باقی یکسر مو وصل نیست

نیست از هستی خودشو گر همی خواهی وصال

در میان جان و جانان پرده جز پندار نیست

[...]

اسیری لاهیجی