کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۱
ای دل این بیچارگی و مستمندی تا یکی
چون نداری روی درمان دردمندی تابکی
بر دل پرخون من بگریست امشب چشم جام
شمع مجلس را بگو کاین هرزه خندی تابکی
از هواداران ما و تو چو مستغنی است یار
ای رقیب این چاپلوسی و لوندی تابکی
پیش قد بارهای سرو سهی شرمی بدار
در چمن با پای چوبین سر بلندی تابکی
با تو […]
