گنجور

عطار » اشترنامه » بخش ۱۹ - حكایت

 

هیچ خلقی مشتری این را نبود

این سخن جز مرد ره نتوان شنود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۹ - حكایت

 

رمل زن چون در خیال خود شود

هرچه میگوید هم از خود بشنود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۰ - حكایت استاد نقاش

 

تا نباشد جهل علم آنگه نبود

علم از جهل آمدت اندر نمود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۲ - رسیدن سالك با پرده دوم

 

نور آن پرده عجب چون روح بود

نه کسی هرگز ز کس آن را شنود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

خوف چه بود بازگشتن از وجود

تخم ما اینجای کشتن از چه بود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

جان خود درباخت اسرارش چه سود

من ندانم تا که انوارش چه بود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

راه را از راه دان باید شنود

تا شود این کار یکباره نمود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

نفس این اسرار نتواند شنود

بی نصیی گوی نتواند ربود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

هرکه این معنی ما را رخ نمود

کفر را ازدل بزودی بر زدود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

آنچنان مشتاق آمد در وجود

بود اما در صور پنهان ببود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۶ - حكایت ابراهیم علیه السلام

 

هرکه او در آتش مطلق شود

در زمان آواز از آنجا بشنود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۷ - رسیدن سالك وصول با پرده ششم

 

گرد آن جوهر فراوان مرغ بود

عکس آن بر چشم ره بین مینمود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۷ - رسیدن سالك وصول با پرده ششم

 

راه بین آواز ایشان میشنود

لیک از گفتارشان آگه نبود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۷ - رسیدن سالك وصول با پرده ششم

 

هرکه این اسرار دیگر بشنود

رازدان صانع اکبر شود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۷ - رسیدن سالك وصول با پرده ششم

 

آنچنان سرها که در صندوق بود

آتشی افتاد وبانگی میشنود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۷ - رسیدن سالك وصول با پرده ششم

 

تا ترا یک ذرّه خودبینی بود

آنچه میجوئی کجا حاصل شود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۸ - سؤال سالك وصول از پیر

 

بوی این گر هیچ بتوانی شنود

گوی از کونین بتوانی ربود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۸ - سؤال سالك وصول از پیر

 

تا تمامت گشت خاکستر وجود

گوییا این پیر خود هرگز نبود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۸ - سؤال سالك وصول از پیر

 

راز تو بر من عیان شد بی وجود

بود من کلی هم از بود توبود

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۹ - خاموش شدن سالك وصول از جواب

 

پرده را بردار و زین پرده چه سود

چون ترا گم کردنست این خود نبود

عطار
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰