×
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
گفت چون دین رفت چه جای دلست
عشق ترسازاده کاری مشکل است

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
گفت اگر کعبه نباشد دیر هست
هوشیار کعبهام در دیر مست

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
کی کنند، ای از شراب شرک مست
زاهدان در کوی ترسایان نشست؟

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
گفت دختر گر درین کاری تو چست
دست باید پاکت از اسلام شست

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
خمر، هر معنی که بودش از نخست
پاک از لوح ضمیر او بشست

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
آن صنم را دید می در دست و مست
شیخ شد یکبارگی آنجا ز دست

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
این زمان چون شیخ عاشق گشت مست
اوفتاد از پای و کلی شد ز دست

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
شد خراب آن پیر و شد از دست و مست
مست و عاشق چون بود؟ رفته ز دست

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
گر به هشیاری نگشتم بتپرست
پیش بت مصحف بسوزم مست مست

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
شیخ را بردند سوی دیر مست
بعد از آن گفتند تا زنار بست

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
بعد چندین سال ایمان درست
این چنین نوباوه رویش باز شست

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
ذرهای عشق از کمین درجست چست
برد ما را بر سر لوح نخست

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
بود یاری در میان جمع، چست
پیش شیخ آمد که ای در کار سست

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
چون نهاد آن شیخ بر زنار دست
جمله را زنار میبایست بست
