گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

صید شیران می کند آهوی رو به باز او

راه بابل می زند هاروت افسون ساز او

هر شبی بنگر که بر مهتاب بازی می کند

هندوان زلف عنبر چنبر شب باز او

از چه روی ابروی زنگاری کمان او کمان

[...]

خواجوی کرمانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۹

 

تائبم از می به دور نرگس غماز او

تا نگویم در سر مستی به مردم راز او

می‌شوم غمگین اگر سوی خود آوازم کند

زان که می‌ترسم رقیبی بشنود آواز او

با وجود آن که یک نازش به صد جان می‌خرم

[...]

محتشم کاشانی
 
 
sunny dark_mode