گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۸

 

من به حال مرگ و تو درمان دشمن می کنی

این ستم ها چیست ای بی درد بر من می کنی؟

بد نکردم چون تویی را برگزیدم از جهان

خاک عالم را چرا در دیده من می کنی؟

می توان دل را به اندک روی گرمی زنده داشت

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode