گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶

 

شد خیال آن خط از دل وان رخ مهوش بماند

دود زود از خانه بیرون رفت لیک آتش بماند

ناخوشیها دید مجنون از غم لیلی ولی

بهر ارباب دل از وی داستانی خوش بماند

مست می راندی میان شهر دی ابرش سوار

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode