گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹

 

چون برید از تن رگ جان آه دل آهسته شد

چنگ افتاد از نوا چون تار ازو بگسسته شد

بی رخ جانان تماشای جهان لطفی نداشت

آبروی این کهن باغ آن گل نورسته شد

بس که چشمم ریخت در هجر رخت باران شوق

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode