گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۰

 

خوش رفیقی او که گه گه در نظر می آیدش

لیک حیرانم که دل بر جای چون می بایدش

زلف بر بالین و او در خواب خوش، وه کای رقیب

با چنان تشویش دلها خواب چون می آیدش

صوفی ما دعوی پرهیزگاری می کند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode