گنجور

رشحه » شمارهٔ ۳ - مطلع یک غزل

 

دامن قاتل به دست آمد دم بسمل مرا

دعوی خون بیش ازین کی باشد از قاتل مرا

۱ بیت
رشحه
 

رشحه » شمارهٔ ۶ - مطلع یک غزل

 

آن بت گل چهره یارب بسته از سنبل نقاب

یا به افسون کرده پنهان در دل شب آفتاب

۱ بیت
رشحه
 

رشحه » شمارهٔ ۹ - مطلع یک غزل

 

غم نه گر خاکم به باد از تندی خوی تو رفت

غم از آن دارم که محروم از سر کوی تو رفت

گلشن خلدش شود گر جا، نیاساید دگر

رشحهٔ مسکین که محروم از سر کوی تو رفت

۲ بیت
رشحه
 

رشحه » شمارهٔ ۱۱ - مطلع یک غزل

 

جان و دل بیرون کس ازدست تو مشکل می‌برد

غمزه‌ات جان می‌رباید عشوه‌ات دل می‌برد

اضطرابم زیر تیغش نی ز بیم کشتن است

شوق تیغ اوست تاب از جان بسمل می‌برد

۲ بیت
رشحه
 

رشحه » شمارهٔ ۱۲ - از یک غزل

 

می‌تپد از شوق دل در سینه‌ام گوئی که باز

تیر دل دوزی به دل ز ابرو کمانی می‌رسد

می‌کند از شوق رشحه حرز جان تعویذ عمر

سنگ جوری کز جفای پاسبانی می‌رسد

جعد مشکینش مگر سوده به خاک پای شاه

[...]

۴ بیت
رشحه
 

رشحه » شمارهٔ ۱۶ - در مدح ضیاء‌السلطنه

 

ای ضیاء السلطنه ای بانوی گیتی مدار

ای ضیاء دولت شاهی ز رویت آشکار

هر کجا شخصت سپهر اندر سپهر آمد حیا

هر کجا ذاتت جهان اندر جهان آمد وقار

پیش خرگاه جلالت خرگه افلاک پست

[...]

۵ بیت
رشحه
 

رشحه » شمارهٔ ۲۲ - از یک قصیده

 

تاج دولت تا ز خاک درگهش بر سر زدم

پشت پا بر تاج خاقان و افسر قیصر زدم

جستم از خاک درش خاصیت آب بقا

آتش غیرت به جان زمزم و کوثر زدم

۲ بیت
رشحه
 

رشحه » شمارهٔ ۲۷ - نامشخص

 

باز دل برد از کفم زلف نگار تازه‌ای

بیقراری داد با این دل قرار تازه‌ای

۱ بیت
رشحه