×
بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۷
در دل من گر دمی آن ماه منزل میکند
تا رود بیرون هزاران رخنه در دل میکند
بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۰
هرکه دارد در دهان چون غنچهٔ سیراب زر
عاقبت بوسد لب لعل بتان سیمبر
بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۱
بود بیجان آینه از هجر روی روشنش
صورت او دید پیدا گشت جانی در تنش
بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۲
داغ داغم از هوای دوزخ و فکر بهشت
گه چراغ مسجدم سوزد گهی شمع کنشت
بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۳
دوست دشمن گشت و مهرم در دل همدم نماند
آنکه قدری داشتم پیش کسی آن هم نماند
بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴۶
سوختم در عشق و مهر آن صنم دارم هنوز
شد سرم چون شمع در راهش قدم دارم هنوز
بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴۷
شب که با صد سوز پهلو بر سر آن کو نهم
داغ سازم ز آتش دل هر کجا پهلو نهم