گنجور

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

چرخ با من می ستیزد، طالع از من می گریزد

صبح محشر برنخیزد بختم از بس خواب دارد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۲۹

 

بر سر خود جای می دادند ما را دلبران

همچو گل در کیسه گر یک مشت زر می داشتیم

گریه می کردیم در هجران فردوس وطن

ما غریبان گر نشانی از پدر می داشتیم

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶

 

تا توان از باغ وصلش صد گل یکدست چید

هر دو دستش را گرفتار حنا می خواستیم

خواستیم آسودگی، لیکن خدا هرگز نخواست

گر خدا می خواست، ما هم از خدا می خواستیم

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۴۵

 

گل قبا آرد بر ما، غنچه گردد افسر ما

واشود گر از سر ما، عقل چون دستار کهنه

چون به تن پیری درآید، زیب و زینت را نشاید

نقش نو کی خوش نماید، بر در و دیوار کهنه

عمر شاعر چون فزاید، بیتش از خامی برآید

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۶۶

 

غیر اگر سویت ببیند، رونپوشی، رخ نتابی

گر من از دورت ببینم، شرمگینی، در نقابی

نوبهار باغ هستی چون به رخسارت ننازد؟

یک گلی چون مهر، اما نه چمن را آب و تابی

در مقام نرمخویی، چون شمیمی در گلستان

[...]

طغرای مشهدی
 
 
sunny dark_mode