گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸۸

 

شد چو بینامت زبان، از کام بیرون کردنی است

شهر دل باشد چو بی یاد تو، هامون کردنی است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۳۵

 

گر بیاد شعله خوی تو افغان سرکنیم

هر کجا چون شعله بنشینیم، خاکستر کنیم

واعظ قزوینی