گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵

 

پیش چشم مژگانی، کز سرشک شادابست

سیل آب شمشیرست، موج تیغ بی آبست

بخت بد نشد بیدار، ساده لوح پندارد

درد تلخکامی را، چاره در شکر خوابست

باده هر گه آخر شد، اول سیه روزیست

[...]

کلیم