گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷

 

ز عشقت روز اول من به شهر اندر ندی کردم

به آخر چون در افتادم سر خود را فدی کردم

به خاکم چون رسی، شاید زمانی گر فرود آیی

که خانی بر سر راهت ز خون دل بنی کردم

به خون من علمها را چه سود اکنون به پا کردن؟

[...]

اوحدی