گنجور

عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۹

 

ای دل بگری بر من مسکین و مپرس

بیزاری کن ز جان شیرین و مپرس

کان خفتهٔ خاک من بخوابم آمد

گفتم: چونی گفت که میبین و مپرس

عطار