گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳۳

 

ز بیداد تو عاشق خاطر بی‌کینه‌ای دارد

جدا هر ذره خاکسترش آیینه‌ای دارد

خمار دوستی درد سرش جاوید می‌ماند

صداع می همین دود شب آدینه‌ای دارد

اسیر شهرستانی