گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۸۰

 

شمع آمد و گفت: کشته بنشینم نیز

تا کشته به سوزد تن مسکینم نیز

از آتش تیز میزیم جان من اوست

وان عمر به سر آمده میبینم نیز

عطار