گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

سوخت زندان خمارم سفر شیشه کجاست

گوشه میکده آن دیر حرم‌پیشه کجاست

زندگی تلخ‌تر از مرگ بود بی غم عشق

سوخت خون در رگم آن نشتر اندیشه کجاست

تا کی از بازوی فرهاد توان لاف زدن

[...]

اسیر شهرستانی