گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۰

 

چون رخت بینم سر خویش از حیا پیش افکنی

وآتش محرومیم در سینه ریش افکنی

شهر پر غوغا شد از تو کاش چون آیی برون

دفع غوغا را نقابی بر رخ خویش افکنی

دست ده تا چینم آزارش به بوس ای جان که سنگ

[...]

جامی