گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

جهان جوان ز بهار و خزان پیری ماست

کنون بساغر می وقت دستگیری ماست

تو مست عیش و فقیران غبار غم دارند

ترا چه غم ز غبار غم و فقیری ماست

وصال چشمه خورشید سایه تابش نیست

[...]

اهلی شیرازی